صحنه آرایی های انحرافی دولتها
در پاره ای از مجلات خصوصا مجلات ویژه کودکان و نوجوانان، بخشی وجود دارد بنام سرگرمی ها، یکی از سرگرمی های تکراری نوعی بازی است که از شما میخواهد یک عکس مخفی را درون یک تصویر بزرگ پیدا کنید. این تصویر بزرگ معمولا منظره ای را با مقدار انبوهی از گل و بوته و گیاه و درخت و خط و خطوط و سایر چیزهای موجود در طبیعت به شما نشان می دهد و زیر آن هم چنین نوشته شده است: درجایی از این تصویر، الاغی وجود دارد که یک گاری را می کشد و یک پسر بچه هم روی آن گاری نشسته است. آیا میتوانید آنها را پیدا کنید؟ پس از صرف وقت و تلاش فراوان غالبا موفق به پیدا کردن عکس مخفی نمیشوید تا این که چند صفحه بعد به پاسخ معما برمیخورید و می بینید که نقاش هنرمند آن عکس را با مهارت عجیبی در میان شلوغی و حشو و زوائد منظرۀ بزرگ از انظار پنهان کرده است. اگر منظره را به دقت بررسی کنید در می یابید طوری نقاشی شده است تا عکس واقعی از انظار مخفی بماند.
به نظر می رسد بعضی از سیاست های دولتها علی الخصوص دولت آقای روحانی بی شباهت به این سرگرمی نیست. نقاشان و طراحان وسائل ارتباط جمعی این دولت، با مهارت تمام مناظری را برای ما خلق می کنند تا تصویر واقعی بعضی از سیاست ها، برنامه ها و تصمیمات را عمدا از دید مردم پنهان نگه دارند. با وجودی که آن الاغ، گاری و پسر بچه! در تمام مدت جلوی چشمان ما بوده اند اما کاری کردند که آنها را نبینیم. میلیون ها نفر از ملت ایران از تصمیمات ناگواری که در بعضی از دولتهای گذشته و این دولت روی می دهد نگران و مستاصل هستند و همه می دانند که نقائصی در سیاست گذاری ها و برنامه های این دولت هم در حوزۀ اقتصادی، هم در حوزۀ سیاست بین المللی، هم در حوزۀ فرهنگ و هم در توجه به معضلات و گرفتاری های مردم نهفته است اما به علت صحنه سازی ها و عوامفریبی ها قادر نیستند بر روی آن انگشت بگذارند.
ما مرتب به صحنه انتخابات می آییم و روسای جمهوری و نمایندگان مجلسی را انتخاب می کنیم که علی الظاهر قول می دهند از پیشرفت ملی و جهانی انقلاب اسلامی دفاع کنند، از ولخرجی ها و ریخت و پاشهای دستگاه های دولتی جلوگیری کنند، آبی به آتش سوزان تورم بپاشند، اقتصاد کشور را سرو سامان دهند، با فساد دولتی مبارزه کنند، از استقلال و آزادی کشور دفاع نمایند، روندی را که میرود تا کشور ما را به یک شوره زار اخلاقی و سیاسی مبدل سازد متوقف کنند، دست دزدان و غارتگران بیت المال را قطع کنند، عقلانیت، عدالت و معنویت را سرلوحه برنامه ریزی های خود سازند، منافع ملی و تمامیت ارضی ما را در مقابل تهاجمات دشمنان کینه توز حفظ کنند، از آرمانهای انقلاب اسلامی دفاع کنند و بر سر این آرمانها با دشمنان انقلاب چانه زنی و معامله نکنند، با استعمار گران نشست و برخاستهای دوستانه نداشته باشند و خط سازش و وادادگی را در این کشور نهادینه نسازند،، بجای تلاش و کوشش برای پیشرفت و آبادانی کشور برای حزب، باند، قبیله، خانواده و دوستان خود تلاش نکنند، از زندگی اشرافی و رفاه طلبی پرهیز و به اموال و حقوق مردم دست درازی نکنند، حافظ ولایت فقیه باشند تا به این کشور آسیبی نرسد و...اما، علیرغم امیدهای فراوان و وعده های پر زرق و برق انتخاباتی، تمامی این مسائل صرفنظر از این که چه کسی در کاخ ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی بر اریکۀ قدرت تکیه می زند، همچنان ادامه می یابند و بدتر از همه این که هر دولتی دولت پیش از خود را عامل گرفتاری ها معرفی کرده و بجای حل راهبردی مشکلات، "سیاست گفتار درمانی" را پیشه خود ساخته و شبیه یک "دولت پیستونی" عمل می کنند.
"سیاست پیستونی" دیوانسالاری از دولت خاتمی تا دولت روحانی، که متمرکز بر پائین کشیدن یک دولت برای بالا رفتن دولت بعدی است( شبیه کاری که پیستونها در ماشین عمل می کنند)، روح اعتماد عمومی که هستۀ اصلی سرمایه اجتماعی در ایران بعد از انقلاب اسلامی هست را مخدوش و مثل خوره از درون تهی می کند. آیا باید این بازی خطرناک، جریان چپ و راست در ایران را یک تصادف تلقی کرد؟
گروه ها و جریانهای ذینفع در دولت ها از یک طرف شعار شفاف سازی و دانستن حق مردم است را سر می دهند اما عموما اشاره به این واقعیت ها را تندروی القا می کنند. البته ما نمی دانیم وزن و میزان سنجش تند روی ها و کندروی ها را از کدام مغازۀ ایدئولوژیکی تهیه کرده اند ولی میدانیم که فقط این ابزار را در انحصار خود دارند. مثلا بالا رفتن از دیوار سفارت کشورها را اگر خودشان و حزبشان مرتکب شوند جزء فعالیت های انقلابی، تعیین کننده و پیشرو معرفی می کنند. اما اگر دیگران این ذنب لایغفر را مرتکب شوند تند روی است. پیگیری انحلال ارتش و تصفیه های خونین و صدور فتوای بدار کشیدن آدمها در نماز جمعه را عمل انقلابی ولی اعدام چند نفر از منافقین شقی در سال 67 را که دستشان به خون هزاران نفر از مردم بیگاه آلوده و یکی از ارکان ارتش متجاوز صدام در حمله به تمامیت ارضی کشور و ویرانی ایران و کشتار مردم بیگناه بودند را تندروی می نامند. انتساب قتل های زنجیره ای به رییس جمهور قانونی کشور را عمل انقلابی و هاشمی را عالیجناب سرخپوش نامیدن را اصلاحات می دانند ولی اعتراض یک رییس جمهور قانونی دیگر به هاشمی در سنگ افکنی های جلوی برنامه های دولت نهم را تندروی و توجیهی برای فتنه انگیزی های خسارت بار و شرم آور سال 88 می دانند. فساد و جنایات اصلاح طلبان دورۀ خاتمی و بعد را توسعه سیاسی و جامعه مدنی دانسته ولی ارادۀ مردم در انتخاب احمدی نژاد را پوپولیست معرفی و نوعی عمل تندروانه القا می کنند. در دوم خرداد سال 76 بنام اصلاحات و توسعه سیاسی و مبارزه با استبداد عالیجناب سرخ پوش و پدرخواندۀ جریانهای سیاسی، بلایی بر سر هاشمی آوردند که مجبور شد عطای نمایندگی مردم در مجلس را به لقای حفظ حیثت و معصومیت از دست رفته خود!! ببخشد ولی در تبلیغات تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری در سال 94 چنان برای معصومیت از دست رفتۀ هاشمی و اصلاح طلبان اشک تمساح ریختند گویی مردم وقایع سال 76 به بعد را که منجر به آن فجایع غمبار در دولت خاتمی شد فراموش کرده اند. و چه عمیق و دقیق است این حکمت تاریخی که گفته اند: استعمارگران، مستبدان، دروغپردازان تاریخ، سازشکاران، وابستگان، جنایتکاران، خائنین، سرسپردگان، وطن فروشان و تمام اراذل و اوباش تاریخ که مسیر جنبش های انقلابی را تغییر و آموزه های مصلحان را خنثی می کنند، متکی به توانایی ها و دانایی های خود نیستند بلکه از غفلت ها، سستی ها، ملاحظات بیجا، تعارفهای بی مبنا، نادانی های بی حد و حصر ترس از مارک خوردنها و ضعیف بودن حافظۀ تاریخی ما استفاده می کنند.
تمامی دولت ها از خاتمی تا روحانی بر پایه های همین نقطه ضعف های ما توانستند تصویر حقیقی خود را در انبوهی از سیاهنمایی های سیستماتیک پنهان کنند. حقیقت جز این نیست و برای تمامی این اتفاقات دلایل موجه و معقولی وجود دارد. ما نباید فکر کنیم که این حوادث همگی امور تصادفی هستند و چون تصادفی هستند برای جلوگیری از آنها هیچ کاری ساخته نیست. امور تصادفی در هیچ منطقی تئوریزه نمی شود و تبدیل به یک سیاست سیستماتیک در دل ساختارهای سیاسی و اجتماعی نمی گردد و عده ای به شکل روشمند آنها را تعقیب نمی کنند.
این همان بازی سرگرمی است که ضد انقلاب چپ و راست و میراث خواران انقلابی نمای پیشانی پینه بسته، ما را بدان مشغول کرده اند. کسانی که از اساس اعتقادی به آرمانهای ملت ایران درانقلاب اسلامی ندارند اما فرصت طلبانی هستند که برای رسیدن به قدرت و ثروت جلوتر از هر انقلابی مومن، شعار انقلابی می دهند، یقه آخوندی پیراهن خود را تا دگمۀ آخر می بندند، عطر و تسبیح ، استراتژیک ترین ابزار نفوذ و فریب آنهاست، در صف اول نمازهای جمعه و جماعت همیشه جایی می نشینند که در قاب تصویر باشند و ماموریت دارند مثل کرم از پوسته نظام جمهوری اسلامی عبور کرده و هسته های آن را از درون پوچ کنند. بنابراین آنهایی که به ما آدرس های انحرافی می دهند و وقوع این اتفاقات روشمند را که نزدیک به دو دهه نه از بیرون نظام بلکه از درون و از دل دیوانسالاری، کارگزاران، دولتمردان، دانشگاه ها و جریان های چپ و راست وابسته به آنها، علیه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ساماندهی می شود و از درون این ساماندهی ضد انقلاب دوم خردادی، سرگرمی جامعه مدنی، بازی مذاکرات هسته ای، ترور ارکان امنیتی وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، و سپاه پاسداران در قتل های زنجیره ای، واقعه کوی دانشگاه و ترور های انحرافی نظریه پردازان جنگ روانی همین جریانها، مثل سعید حجاریان استخراج می شود و از آنجا به فتنۀ 88، جریان انحرافی، بازی های نامه پراکنی به رهبر، سیاهنمایی های سیستماتیک و شرم آور انتخابات 92 و 96 و سناریوی برجام و سرگرمی های بعد از آن را تصادفی القا می کنند، در هر لباس و موقعیت و جایگاهی که هستند نباید تردید کرد که بخشی از پیچیدگی های این تصاویر سرگرم کننده میباشند. چه بدانند و چه ندانند.
این حقیقت دارد که در عالم سیاست حواله کردن رخدادها و تصمیمات به تصادف بیش از هر چیز به شوخی شبیه است. روزولت که ملت ایران خاطرۀ خوشی از این جنایتکار جنگی و جانشین وی هری ترومن ندارد؛ می گفت در عالم سیاست هیچ چیزی تصادفا روی نمی دهد. اگر اتفاقی رخ داد، مطمئن باشید که طرح آن قبلا به همان صورت ریخته شده است[1]. روزولت خوب می دانست چه می گوید. در بسیاری از وقایع داخلی و بین المللی که سرنوشت ما را رقم می زنند تصادف یا حماقت در آن هیچ نقشی ندارند؛ بلکه از یک برنامه ریزی ماهرانه و زیرکانه سرچشمه می گیرد که یا ما از آن بی اطلاع هستیم و یا بگونه ای در وقایع انحرافی ساماندهی میشود که ما بسختی می توانیم این وقایع را در آن تصاویر ببینیم. شبیه همان بازی سرگرمی که در ابتدای یادداشت گفته شد.
اگر چه محافل شوم منورالفکری ما، که خود ابزاری در طراحی های این بازی های سرگرم کننده است، نظریۀ توطئه در تاریخ را به باد استهزا می گیرد تا از زشتی سرسپردگی های خود بکاهد و هر گونه مزدوری برای بیگانگان و دشمنان ایران را با احاله به توهم توطئه ناچیز جلوه دهد؛ اما از اینها باید پرسید اگر حقیقتا در پس این رخدادهایی که از اول انقلاب در کشور ما با آن روبرو هستیم، هیچ سازماندهی از پیش تعیین شده ای وجود ندارد چرا هر دولت تازه ای علیرغم آگاهی از اشتباهات دولت گذشته و استفاده از این اشتباهات برای تبلیغ های انتخاباتی، همان اشتباهات را تکرار می کند؟ اشتباهاتی که همواره به تورم، بیکاری، ترویج فساد دولتی، رواج بی بند و باری ، ناهنجاری های اجتماعی، کسادی، تعطیلی کسب و کار، طعنه به دین و اعتقادات مردم، تعطیلی عقل و بیداری نفس و ده ها معضل اجتماعی دیگر منتهی می شود. اگر در پشت تمامی این سیاستها، توطئه اعتبار زدایی از جمهوری اسلامی و اعتماد زدایی از مردم و نابودی سرمایه اجتماعی که تنها پشتوانه انقلاب اسلامی است، نهفته نیست چرا دولتها همواره از یک اشتباه بزرگ به اشتباه بزرگتر می لغزند؟! چرا هر دولت جدید، چه چپ و چه راست، چه اصولگرا و اصلاح طلب و چه محافظه کار و اعتدال گرا، همان سیاست های اساسی دولت سابق را گفتار درمانی می کند؟ سیاست هایی که بارها در جریان مبارزات انتخاباتی خود آنها را محکوم میکرد؟ و به مردم وعده می داد که این سیاست ها در دولت وی تکرار نخواهد شد.
هر چه طراحان بازی های سرگرمی دولتها، که این حوادث مستمر و شبیه بهم را صرفا ناشی از تصادف یا فراز و نشیبهای غیرقابل توجیه تاریخی معرفی می کنند تا خود را روشنفکر نشان دهند، اما مردم ما از خود میپرسند تصمیم گیری های درست و غلط ما در اتمی شدن ایران و خرید سانتری فیوژهای آلوده در دولت هاشمی و خاتمی و تبدیل شدن ایران به یک مساله هسته ای و بهانه دادن بدست آمریکای جهانخوار و شیطان بزرگ؛ برای اعمال شقی ترین سیاست های تحریمی علیه ملت ایران را چگونه میتوان در تصویرهای انحرافی لو رفتن تاسیسات اتمی ما توسط منافقین حقیر، که پس از پیوستن به لشکر خونخوار صدام و شرکت در اشغالگری های سردار بگور رفته قادسیه؛ حتی توانایی ندارند کمپ های خصوصی خود را اداره کنند ، گم کرد و متعاقب آن فتنه شکستن زشتی مذاکره مستقیم و رو در رو با شیطان بزرگ را که امام مرز شناخت جریان انقلابی از جریان ضد انقلابی قرار داده بود، براه انداخت و این فتنه از دولت دوم هاشمی تا روحانی حل همۀ معضلات با ربط و بی ربط به مسائل هسته ای را به این روابط متصل کند و در یک پروسۀ بیست ساله تلاش برای باز کردن روزنه های رخنه آمریکا در ایران، که عموما در میان دیوانسالاری کشور ریشه دارد؛ بالاخره در دولت روحانی سد بزرگ زشتی معامله با شیطان شکسته شود و شبه روشنفکران غرب پرست ایران در دولت و دانشگاه و بازار از آن بعنوان یک پیروزی بزرگ یاد کنند؟!
آیا تکرار وقایع مشابه، که کشور ما را به پای میز مذاکرۀ مستقیم با آمریکا کشاند و در پی اعتماد زدایی از مردم و القای ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی هست را باید وقایع تصادفی ای دانست که پی در پی، در خلال سی سال گذشته، منطبق با قانون احتمالات! بوقوع پیوسته و جز این هیچ دلیلی نمی توان برای آن پیدا کرد؟ اما اعتقاد به این که در پشت تمامی این رخدادها جعبه سیاهی وجود دارد که اگر بخواهیم علل وقوع این حوادث را بفهمیم باید آن جعبه سیاه را رمزگشایی کنیم، توهم توطئه است؟! براستی کدام اعتقاد خیالپردازی و دیوانگی است، تصادفی دیدن امور یا علت و معلولی دیدن رخدادها؟
چرا بعضی از فضلا، مقاله نویسان، مفسرین، سیاستمداران و اندیشه ورزانی که می دانیم دلشان برای ایران میطپد و باور دارند که بزرگراه نه، بلکه حتی کوره راه های رشد و پیشرفت و استقلال و آزادی ایران هیچگاه از مسیرهایی که آمریکایی ها و اروپایی ها ریل گذاری کرده اند به مقصد نخواهد رسید، نظریۀ علت و معلولی تاریخ را توهم توطئه می دانند ولی برای توجیه رخدادها بدامان نظریه های آنارشیستی تاریخ یعنی تصادف و احتمال می آویزند؟! آیا بدان خاطر است که دانشورزان ما طی سالیان متمادی نوعی وابستگی ریشه دار عاطفی نه علمی، نسبت به خطاهای روشنفکری که خودشان را هم در همین جریان می بینند؛ پیدا کرده اند؟ بنحوی که تمامی وجود ذهنی خود را مدیون آن می دانند؟
هر دلیلی ارائه شود و هر انگیزه ای بمیان آید نباید ما را از روشمند بودن سیاست های سه دهه گذشته که ناظر به اعتبار زدایی از انقلاب اسلامی و اعتماد زدایی از مردم نسبت به کارآمدی نظام جمهوری اسلامی است غافل کند. ارزیابی داده ها نشان می دهد که هسته اساسی و نیروهای عملیاتی این ماموریت در این سه دهه در درون دیوانسالاری ایران یعنی قوای سه گانه، علی الخصوص دولت و مجلس و فضای سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های آن نهفته است.
وقتی مبنای کسب آرا مردم پول، وعده های غیر ممکن، وعده های دروغین، سیاهنمایی، دست گذاشتن ناجوانمردانه بر مشکلات مردم، فرار بجلو و مبرا دانستن خود و حزب خود از پیدایش مشکلات، دوست هراسی و دشمن ستایی باشد؛ وقتی مبنای جلب اعتماد رای دهندگان، وصل کردن حل معضل آب خوردن مردم به سازش با شقی ترین دشمن ملت ایران یعنی آمریکا باشد، وقتی مبنای جلب اعتماد رای دهندگان، وعده های کذب حل مشکلات در صد روز، معجزه گری برجامی باشد، وقتی مبنای دولتمردان بجای جلب اعتماد مردم، جلب اعتماد کدخدای جهانی و کینه ورزی نسبت به قدرت دفاعی کشور باشد و نمایش این قدرت به دشمن که پیوسته ما را تهدید به جنگ و خونریزی می کند مقابله با دستاوردهای مجازی برجام معرفی شود و دهها دلیل دیگر که کم و بیش با اشکال دیگر در دولت های گذشته هم تکرار شده است، نشان از وجود یک پروژۀ سیستماتیک که سرنوشت کشور را در پشت صحنه به سمت و سوی از پیش طراحی شده ای هدایت می کند، دارد.
سایر بازی ها و سرگرمی ها که پاره ای اوقات در گوشه و کنار کشور راه اندازی می شود، مثل نمایش کنسرت بازی، نمایش تقلیل و توهین به اقوام، بازی تقلیل گرایی دینی، نمایش حقوق شهروندی، بازی تحصن و اعتصاب، سرگرمی نامه نگاریهای سیستماتیک به رهبری، نمایش تساهل و تسامح نسبت به احکام شرعی، بازی استیضاح این وزیر توسط آن وکیل که عموما به صلح و صفا بین وزیر و وکیل می انجامد!، نمایش استعفا و برکناری وزرا، بازیهای بددهنی و توهین رییس دولت یا وزرا به این و آن که مدتی رسانه های ما را سرگرم می کند و دهها بازی و سرگرمی دیگر که عموما قبل از تصمیم گیری های استراتژیک در مورد منافع حیاتی و حساس کشور مثل پروژۀ برجام، سند 2030، پروژۀ FATF و... در کشور راه اندازی میشود، شبیه همان صحنه آرایی هایی است که در سرگرمی ها و بازی های مذکور وجود دارد و ما را آنچنان بخودش مشغول می کند که از اصل ماجرا غافل می شویم.
طراحان این بازی ها در دیوانسالاری دولتی، دانشگاه ها و مجامع رسانه ای به ما می گویند علت معلولی دیدن وقایع و رمزگشایی جعبه های سیاهی که پشت رخدادها و تصمیم گیری های مستمر و روشمند وجود دارد نوعی نگاه ساده لوحانه به تاریخ است ؛ شکست ها، ناکامی ها و ناتوانی های هر ملتی به فقر، جهالت، مرض، خرد گریزی، استبدادپذیری، فرهنگ ناکارآمد، جهانی ندیدن مسائل، دین و مذهب، اخلاق غیرعلمی، دشمنی با قدرت های برتر جهانی، نپذیرفتن الگوهای پیشرفت دیگران، گریز از ایدئولوژی های مدرن و امثال اینها وابسته است. غافل از این که هر مصبیتی که در تاریخ معاصر، از بعد از شکست حقارت باری که دولتمردان غرب پرست و استقلال ستیز دربار قاجاری و پهلوی از غربی ها خوردند ناشی از فقر و جهالت و تقلیدی بود که همین طراحان بر ما تحمیل کردند.
جمعبندی
منطق بما می گوید، باید همواره بخاطر داشته باشیم که نخستین وظیفۀ هر توطئه گر، هر خائن . هر سازشگر و واداده ای چه در صحنه سیاسی، چه در فضای فرهنگی و چه حتی در یک مبارزۀ انتخاباتی این است که همه مردم را متقاعد سازد که هیچ توطئه، خیانت و سازشی در کار نیست و همه بدنبال خدمت به کشور و مردم هستند و در جاهایی هم ممکن است بنفع مردم خطا و اشتباه کنند! موقعیت و موفقیت این عناصر در گرو میزان قدرت آنها در القای این مطلب است. این که کارگزاران دولتی، دانشگاهی و رسانه های جمعی همواره وجود این تصاویر واقعی را در زمینه ها و متن تصاویر سرگرم کننده به بازی می گیرند بدان خاطر است که میخواهند عملیات آنها را در پردۀ ابهام نگه دارند. آنها می دانند که چگونه الاغ، گاری و پسربچه را از دید ما پنهان سازند.
به زندگی و تجربیات شخصی خود مراجعه کنیم، می بینیم، کسانی که بصیرت، هوشمندی و بیداری ما را به تندروی و توهم توطئه حواله می دهند خود چگونه در زندگی علمی و سیاسی گرفتار این توهم هستند. همین بیانه ای که دفتر رییس جمهور در محکومیت کسانی که از اظهارات رییس جمهور در مورد حجاب و فضای مجازی گله کردن، صادر کرده است خود دلیل محکمی برای این ادعا است.
در این اطلاعیه با اشاره به توطئه ای چند لایه دشمنان برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسوولان و مردم و ایجاد بی اعتمادی عمومی به ویژه در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی؛ به بصیرت انقلابی، انسجام و یکپارچگی ملی و همبستگی شخصیت های سیاسی و رسانه ها و نخبگان مورد اعتماد جامعه به عنوان ضرورتی مهم برای خنثی سازی و شکست توطئه ای بدخواهان نظام اسلامی تاکید شده است[2].
دولتمردان بر اساس کدام دلیل عقلی و پشتوانۀ تاریخی و یا جستجوهای علمی اظهار نظر انتقادی چند نفر نسبت به بیانات رئیس جمهور را توطئه چند لایه! دشمنان ملت ایران!! قلمداد کردند؟! عجیب بودن این فتوا وقتی بیشتر برملا می شود که کارگزاران دولت روحانی دشمنی با رییس جمهور را مترادف با دشمنی با ملت ایران دانستند، اما واضح و آشکار است که دشمنی با رییس جمهور لزوما دشمنی با مردم نیست. چون ممکن است کسانی باشند که با رییس جمهور دشمنی داشته باشند ولی در خدمت مردم ایران باشند. مگر اینکه بپذیریم هر رئیس جمهوری به محض کسب این مقام، مساوی است با تمام مردم ایران و دشمنی و دوستی با او دشمنی و دوستی با ملت ایران است. اگر این منطق را پذیرفتیم، دشمنی و تلاش اصلاح طلبان، اصولگرایان و حامیان دولت هاشمی، خاتمی و بعدا روحانی برای براندازی رییس جمهور دولت نهم و دهم را در کجای دلمان باید جا دهیم؟ چگونه می توانیم اظهارات معاون اول ایشان که از سرسپردگان به اصلاح طلبان و از سردمداران مقابله با رییس جمهور قانونی دولت نهم و دهم بود را توجیه کنیم؟! و همچنین چگونه می توانیم این استدلال را برای توجیه افاضات نوبخت، رییس سازمان برنامه و بودجه دولت روحانی بکار گیریم، که در ابتدای آغاز بکار دولت یازدهم در برنامه شناسنامه سیمای ج.ا.ا، در پاسخ به پرسش مجری برنامه که گفته بود چرا بر اساس سنت های قبلی وقتی رئیس جمهوری انتخاب می شد ، همه به او تبریک می گفتند شما به احمدی نژاد تبریک نگفتید؟ او پاسخ داد که ما نتوانستیم خودمان را راضی کنیم که احمدی نژاد نماینده جمهور و رییس جمهور ملت ایران است.! گویی انتخاب مردم اگر به تنفیذ این میراث خواران مغرور و پر مدعا نرسد رسمیت ندارد!!
از این دست مثالها صدها نمونه می توان در شناسنامه کاری این دولت ها و الیگارشی و آریستوکراسی وابسته به آنها از دولت موسوی تا دولت روحانی پیدا کرد که نشان می دهد خودشان بیش از هر جریانی اسیر توهمات توطئه بوده و هستند ولی در پشت سنگر توهم توطئه برای پنهان نگه داشتن کجی ها و کاستی های خود تلاش می کنند. در اینجا ناچاریم سخن روزولت را تکرار کنیم که گفته بود: در عالم سیاست، هیچ امری تصادفا رخ نمی دهد. مطمئن باشید هر چه که اتفاق می افتد طرح آن قبلا به همان صورت ریخته شده است.
کلام آخر
نقطه تمرکز این یادداشت نشان دادن تناقضات رفتاری و گفتاری دولتمردان نیست اکنون سالهاست که این تناقضات در ادبیات دیوانسالاری ایران نهادینه شده و متاسفانه تبدیل به یک امر عادی گشته است. نقطۀ تمرکز این یادداشت آن است که نشان دهد چون دیوانسالاری در ایران جریانی است که برای افکار عمومی غرب و خارج بیش از افکار عمومی مردمش اهمیت قائل است، سرگرمی هایی را که کارگزاران این دیوانسالاری برای مردمش میسازد تا اصل ماجراها، توافقات، قراردادها و برنامه ها را پنهان نگه دارد باید با جدیت رصد کرد.
اکنون ما در شرایط ویژه ای قرار داریم، آزادی و استقلا ل ایران از طریق روزنه های رخنه ای که در سیاست های برجامی خط سازش در دولت یازده و دوازدهم ایجاد شده است ما را در مقابل فشارهای غربی تا حدودی آسیب پذیر نشان می دهد. همین مساله باعث شده است که غربی ها به سردمداری آمریکا گرفتار این توهم شوند که میتوانند با تنگتر کردن کمربندهای تحریم تا مرز خط قرمزهای امنیتی و دفاعی ما از مردم ایران امتیاز بگیرند و اانقلابیون نظام جمهوری اسلامی را در کنار رینگ شکار کنند.
نباید فراموش کنیم که آمریکائیان در سند استراتژی امنیت ملی خود در قرن بیست و یکم به همپیمانان مرتجع و مزدور خود در منطقه و ستون پنج داخلی خود در ایران اطمینان داده اند که نظام جمهوری اسلامی را تا سال 2025 ساقط خواهند کرد! این وعده ها هر چند سخیف، ابلهانه و توهم زا باشد مسئولیت دیده بانی، بیداری و هوشیاری ما را نفی نمی کند. مخصوصا از این جهت که می دانیم نقطۀ کانونی تمرکز نفوذ دشمن جایی جز حیاتی ترین مرکز سیاستگذاری، برنامه ریزی و اجرای کشور یعنی دولت و مجلس که قلب دیوانسالاری هستند نمی باشند.
آمریکا همۀ راه های مبارزه با نفوذ فراگیر ادبیات انقلاب اسلامی را که اکنون شیوه های مبارزاتی آن به نقطه کانونی تحولات سیاسی و فرهنگی اروپا یعنی فرانسه رسیده، تجربه کرده است. بی تردید آمریکایی ها جلوتر از ما اظهارات سخنگوی جنبش جلیقه زردهای فرانسه را که گفته است انقلاب اسلامی هم یکی از جنبش های الهام بخش در شیوه های مبارزاتی مردم فرانسه است، شنیده و تجزیه و تحلیل کردند. بنابراین بدیهی است که روش های خود را برای به سازش کشاندن یا تخریب انقلاب اسلامی شدت خواهد بخشید.
نباید تردید کرد که نقطه کانونی مبارزه آمریکا با انقلاب اسلامی اکنون سرمایه گذاری بر ضد انقلاب بی خاصیت خارج از کشور نیست، هدف سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی یعنی تنها نقطۀ پرقدرت پیوند مردم، مکتب و رهبری است. این سرمایه دو رکن ناگسستنی دارد یکی اعتماد عمومی مردم به نظام و دیگری بالارفتن ظرفیت های نظام برای پاسخگویی، تثبیت و تقویت این اعتماد. نبض اصلی این دو رکن به خدمت و خیانت دیوانسالاری برمی گردد. دولت و مجلس که دو نهاد اصلی در دیوانسالاری هستند. میتوانند بر سرمایه اجتماعی که تولید کنندۀ امنیت، استقلال و آزادی ایران عزیز است بیافزایند، یا با بازی ها و نمایش ها، وادادگی ها و سازشکاری ها، دروغپردازی ها و کم کاری ها، و از همه بدتر، بی تفاوی نسبت به گرفتاری های مردم و استفاده از روش گفتار درمانی برای حل مشکلات که در دولت یازدهم و دوازدهم بیش از دولت های گذشته خودنمایی می کند، روان اجتماعی جامعه را بهم می ریزد و پیوندهای مردم با نظام جمهوری اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی را سست نماید. نظام ما آشکارا یک دهه است که گرفتار تخریب سرمایه اجتماعی انقلاب اسلامی بدست دولت ها، گروه ها و جریانهای وابسته به دولت و مجلس است.
برآمدن سرمایه اجتماعی در جامعه از هم گسیخته شاهنشاهی دستاورد هیچ گروه و جریانی نیست که اکنون حق داشته باشند این سرمایه را به باد دهند. این سرمایه محصول تلاش گرانقدر نهضت امام خمینی است. سرمایه انسانی در ایران قبل از انقلاب اسلامی وجود داشت ولی چون هیچ گروه و جریانی و هیچ ایدئولوژی و مرامی استعداد آن را نداشت که این سرمایه انسانی را تبدیل به سرمایه اجتماعی کند، اغلب جنبش ها مثل جنبش مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت و سایر جنبش های منطقه ای شکست خوردند. خمینی کبیر با درک دقیق و عمیق از تاریخ ایران و شناخت روزآمد فرهنگ بومی و اسلامی کشور، و روح حق طلبی، مبارزۀ انقلابی و عدالت خواهی و سازش ناپذیر یبا دشمنان، توانست این سرمایه انسانی را تبدیل به سرمایۀ اجتماعی و مبنای بازتولید آرمانهایی سازد که نزدیک به دو قرن گوهر گمگشتۀ ملت ایران بود.
علیرغم این که ملت ایران نزدیک به دو قرن، یعنی پس از شکست خفت بار دولت قاجاری از روس های متجاوز، برای کسب استقلال و آزادی خود با استبداد و استعمار مبارزه کرد اما تا قبل از انقلاب اسلامی هیچگاه نتوانست مزۀ آزادی و استقلال را حس کند. و ما نزدیک به دو قرن از این دو نعمت که پیش شرط رشد و پیشرفت کشور بود، محروم ماندیم.
امتیاز طلبی، عافیت گرایی، وادادگی، سازشکاری، بازی موش و گربه با استعمار و استبداد، تسلیم طلبی و از همه مهمتر وابستگی فکری و سرسپردگی اغلب گروه ها، جریانها و احزاب سیاسی مانع عمده ای بود که اجازه نمی داد سرمایه انسانی در ایران تبدیل به سرمایه اجتماعی شود. هر گروه و جریانی بجای تعقیب خواسته های مردم، منافع و امتیاز ناچیز خود را مبنای مبارزه قرار داده بودند. بعضی از گروه های سیاسی نیز به توهم این که با چند اسلحه و چند چریک احساساتی و ناآگاه نسبت به فرهنگ عمومی و یک ایدئولوژی به ظاهر پیشرو که عموما یا تحت تاثیر افکار لنین و استالین بود بدون توجه به انرژی لایزال مردم می توانند یک رژیم خشن را مطیع سازند و از آن امتیاز بگیرند.
بعبارتی تمام این گروه های به ظاهر مخالف شاه، جهل را مبنای مبارزه با ظلم قرار داده بودند. جهل نسبت به فرهنگ ملی، جهل نسبت به آرمانهای ملت ایران، جهل نسبت به ساختار رژیم پهلوی و پایه های نگهدارنده آن، جهل نسبت به سرمایه انسانی و اجتماعی، جهل نسبت به فرهنگ مبارزه، جهل نسبت به مناسبات جهانی و مکانیسم عمل قدرتها، جهل نسبت به مفهوم آزادی و استقلال جهل نسبت به پیوند ناگسستنی استبداد و استعمار، جهل نسبت به تاریخ ایران. این جهالت ها آنقدر عمیق بود که بعضی از این گروه های جپ و راست فکر می کردند برای نجات از زیر فشار یک دولت استعماری می توان به دولت استعماری دیگر پناه برد. هیچکدام از این گروه ها درک دقیقی از آزادی و استقلال نداشتند تمام گروه هایی که با نام های پر طمطراق به صحنۀ مخالفت با استبداد رژیم پهلوی آمدند چون جبهه ملی، نهضت آزادی، وسایر گروه های مسلح چریکی حتی نسبت به این قاعدۀ اولیۀ مبارزه سیاسی نیز جاهل بودند که خود این تکثرها و گروه گرایی ها در سنت های مبارزاتی عاملی برای اختلاف و تفرقه و تبدیل نشدن سرمایه انسانی به سرمایه اجتماعی است.
این جهالت در میان گروه های به ظاهر پیشرو آنچنان عمیق بود که پیوسته به گروه های کوچک و ضد هم منشعب می شدند و بجای مبارزه با استبداد و استعمار به جان هم می افتادند. از درون جبهه ملی ؛ نهضت مقاومت ملی، نهضت آزادی، جامعه سوسیالیست ها، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران و احزاب بی خاصیت دیگر که دلمشغولی ای جز مخالفت و مبارزه با یکدیگر نداشتند پیدا شد و هر حزبی خود را غول مبارزه با شاه می نامید. از دل سازمان مجاهدین خلق که خودش یک گروه انشعابی از نهضت آزادی بودند جنبش ملی مجاهدین و سازمان کمونیستی و فاشیستی پیکار و... منشعب شد. تنها هنر این گروه های انشعابی آن بود که یا یاران گروه های دیگر رابه ساواک لو می دادند یا همدیگر را شکار می کردند و در بیابانهای اطراف تهران بیرحمانه قتل عام و جسدها را آتش می زدند.
در چنین اوضاعی نهضت امام خمینی سر برآورد و آن سرمایه های پراکنده انسانی را به یک سرمایه عظیم اجتماعی تبدیل کرد و انقلاب اسلامی از دل این سرمایه اجتماعی زائیده شد. از آنجایی که هیچیک از گروه های سیاسی در تولید این سرمایه اجتماعی نقشی نداشتند حساسیتی نیز در حفظ این سرمایه ندارند. بنابراین هر گروه و جریانی که از دل آنها رییس جمهور و نماینده مجلس خارج می شود اگر نتواند این سرمایه را در خدمت منافع حزبی، خانوادگی، باندی و جریانی خود بگیرد به تخریب آن دست خواهد زد. مشکل بزرگ جمهوری اسلامی امروز نه گروه های حقیر ضد انقلاب داخلی و خارجی است نه آمریکا و اروپا. آمریکا و اروپا وقتی می توانند در مقابل انقلاب اسلامی صف آرایی کنند که ستون پنجمی در داخل داشته باشند. بدون داشتن چنین جای پایی هیچ دشمن خارجی نمی تواند بر ملتی منسجم، واحد و با بصیرت غلبه کند.
ترس ما از دولتمردان و کارگزارانی است که نقش این ستون پنجم را ایفا می کند. خسته و نا امید کردن، دروغ گفتن به مردم، وعده های بیجا دادن به مردم و بی اعتمادسازی نسبت به نظام، بزرگترین دشمن سرمایه اجتماعی است. دولتمردانی که در تنگناها مردم خود را فراموش می کنند و در فکر ارسال چند مشت دلار برای فرزندان و وابستگان و گماشتگان خود در خارج هستند و به همین بهانه شعار فریبندۀ همکاری با نظام بین الملل سر می دهند و از برخورداری از مزایای جهانی شدن برای توسعه حرف می زنند و بدلیل این که هزینه های مبارزه با آمریکا و استکبار جهانی را سنگین می دانند خط سازش و کرنش را ترویج می کنند دانسته و نادانسته برای دشمنی مزدوری می کنند که اگر بر این کشور حاکم شود به همین مزدوران نیز رحم نخواهد کرد. سرنوشت شاه و بسیاری از دیکتاتورهای منطقه باید برای خیلی از این دولتمردان عبرت باشد. هیچ گروه و جریانی از انقلاب اسلامی طلبکار نیست اگر قدرت و عزتی برای دولتمردان ماست، اگر امروز بالانشین و مردم پایین نشین شدند همه از برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهدای عزت و سربلندی ملی است.
آورده اند رندی به کنار دجله آمد جمعی از کوران را دید که کنار آب به انتظار نشسته اند. گفت: چه می شود شما را که اینجا جمع آمده اید؟ گفتند: اراده کرده ایم از آب بگذریم لیکن به انتظار قائدی هستیم که آشنا به دجله باشد و ما را از آب بگذراند تا غرق نشویم. گفت: اگر من قائد شما شوم مرا چه دهید؟ گفتند: نفری ده دینارت دهیم. گفت: همه دست در میان یکدیگر زنید تا من شما را از گذرگاهی نیکو و امن بگذرانم. پس دست پیشرو ایشان گرفت و به آب در آمدند. چون به تندی آب رسیدند، کوری را آب برد. فریاد کردند که ای قائد یکی از یاران ما را آب برد. گفت: دریغ از ده دینار من! در بین سخن بودند که دومی را نیز آب برد. فریاد برآوردند که دیگری را نیز آب برد. گفت: افسوس از بیست دینار من! ناگاه سومی را نیز آب از جا کند و برد، جماعت کوران فریاد زدند که قائد، سومی هم رفت. گفت: دریغ از سی دینارمن! بیکبار فریاد برآوردند که ای جاهل حقه باز این چه سخن است که تو می گویی و این چه چاهی هست که ما را در آن انداخته ای؟ راهی را برگزیدی که همه را به آب داده و هلاک خواهی کرد. گفت: شما را چه می شود؟ زیان مرا افتاده است که به هر یکی از شما که کم می شود ده دینار از دستم می رود و من از این زیان چیزی نمی گویم، شما چه فریاد دارید؟
دولت مردان ایران برای ملت خود چنین قائدی نباشند و این حکمت انسانی را از سون تزو، فیلسوف چینی آویزۀ گوش خود سازند که گفته است: بدست آوردن تفوق عالی بر دشمن در هر جنگی منوط به درهم شکستن ارادۀ مقاومت در وی قبل از شروع هر گونه مخاصمه آشکار است. با سیاست های سازشکارانه خود در هم شکننده ارادۀ مقاومت ملت بزرگ ایران نباشیم.
[1] - گاری آلن، همان، ص 19
[2] - رجوع شود به پایگاه اطلاع رسانی دولت http://dolat.ir/detail/ چهارشنبه سوم بهمن 1397 کد خبر317563
اللهم عجل لولیک الفرج